
مـا تـوی حیـاط مـون یـک گربـه داریـم کـه یـک چشـمش کـوره و گوشـاش هـم سـنگینه ، از پشـتش کـه رد میشـی بایـد بـا صـدای بلنـد هایــت و هــوت کنــی تــا متوجــه شــه و بــره کنــار ، مصیبتیــه واســه خـودش . همیشـه میگفتـم خوبـه بـه ایـن غـذا میدیـم وگرنـه اینکـه نمیتونــه شــکم خودشــو ســیر کنــه ، هیچوقتــم فکــر نمیکــردم بخــواد بچـه دار شـه و تولیـد مثـل کنـه. تـا اینکـه ی روز تـوی انبـاری گوشـه حیـاط اتفاقـی دیـدم کـه دوتـا بچـه داره و بهشـون شـیر میده، گفتـم آخه لامصـب تـو خـودت کـه هیـچ، اینـا رو میخـوای چجـوری سـیر کنــی چجــوری بزرگشــون کنــی، دیگــه از اون بــه بعــد شــده از غـذای خودمـون بزنیـم سـعی میکردیـم حتمـا سـیرش کنیـم کـه عیالـواره طـرف. تـا اینکـه بچـه هـاش بزرگ شـدن و حتـی بهتـر و کامـل تـر از خـودش.
اونجـا بــود کــه کامــل غریــزه رو متوجــه شــدم کــه بـرای یـک حیـوان تقریبـا بصـورت کامـل همــون غریــزه کافیــه، میشــه یــک حیـوان کامـل . دیگـه چیـزی بـه اسـم انتقـال فرهنـگ ، فرهنگ زندگـی در اجتمـاع ، برقراری ارتبـاط بـا دیگـران کـه نـداره، امـا کـودک انسـان مثـل گل میمونـه دقیقـا همانطـور کـه بایـد از گل مراقبـت بشـه تـا رشـد کنـه و سـالم و سـرزنده بمونـه مـا هـم بایـد از کودکانمـان مراقبـت کنیـم تـا بـزرگ و پختـه بشـه بـا ایـن ، آب و خـاک و نـور … کافیـه تفـاوت کـه بـرای گل
امـا کـودک انسـان عـلاوه بـر نیازهـای طبیعـی، نیازهـای روانـی و ارتباطـات اجتماعـی لازم داره تـا از همـه ابعـاد رشـد کنـه (نـه فقـط هیـکل گنـده کنـه)، کـه همـه اینهـا بـر عهـده پـدر و مـادره، وظیفـه اوناسـت کـه بـه کـودکان خـود آمـوزش بدن. بعنـوان مثـال تصـور کنیـد یـک زمیـن کشـاورزی داریـم امـا محصولـی در آن نمیکاریـم، مطمئنـا چیـزی جـز علـف هـرز در آن رشـد نمیکنـه، بنابراین اگـر مـا تربیـت درسـت را در ذهـن فرزانـدان مـان نکاریـم، چیـزی جـز تربیــت هــرز در آنهــا نمــی رویــد. پــس حتــی ریزتریــن مســائل را در تربیـت فرزندمـان جـدی بگیریـم (چـرا کـه بـذر اصلاح شـده هـم علف قاطــی داره)
